روز به روز بدتر میشم.
امان امان. .موندم از دست این پسمل چی کار کنم. شبا انقدر وول می خوره که نمی داره بخوابم و همش مجبورم بهش شیر بدم تا بخوابه و دوباره بعد از نیم یا یک ساعت بیدار میشه. الانم 2 روزه که گردنم بدجوری رگ به رگ شده. نمی تونم سرم رو تکون بدم. مچم هنوز خوب نشده. امروز صبح که بابایی می خواست بره سر کار، اماده شد و اومد اتاق خواب که با ارمیا بازی کنه و خدافظی کنه تا منو دید که مچ بند دارم و گردنمم بستم، خندش گرفت و گفت کلا مسدوم شدیهااااااااااا . منم خطاب به ارمیا گفتم این غوله مسدومم کرده . با اینکه زیاد حالم خوب نیست ولی همیشه عاشق ارمیام هستم و هیچوقت و تو هیگ شرایطی ازش دلخور نیستم. چند عکس جدید از ارمیای نازم: و ...