ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

ارمیا کوچولو وارد می شود

پایان سیزده ماهگی

اینم پایان سیزده ماهگی. بچه هامون بزرگ می شن و ماها پیر  عمر گران می گذرد خواهی نخواهی، سعی در آن کن نرود رو به تباهی ... . ارمیا جان! فرشته کوچولوی من! ورودت به چهارده ماهگی مبارک. این اولین باریست که ارمیا داره توی پاساژ با پای خودش راه می ره  : ارمیا در حال برداشتن یکی از قطعات بازی فکریش: چه ناز خوابیده این جوجوی من.......... عکس ارمیا در کنار آرین (پسر ٥ ماهه همکار سابقمک خانم گودرزی): ...
16 آبان 1391

ارمیا در چمخاله

اینم اولین سفر ارمیا بعد از یکسالگی.............. ارمیا سخت مشغول ماسه بازیه.......... ارمیا با خودش می گه: ماسه بازی چه حالی داره........... می خوام همه ی ماسه ها رو بخورم و هیچکی هم نمی تونه جلوم رو بگیره ارمیا کلا یا در حال ماسه بازی بود یا سنگ بازی. پدرمون رو درآورد. ارمیا داره میگه: ای بابا! مامانی ولم کن با این دوربینت. اینجا هم نمی ذاری یه نفس راحت بکشیم! ...
1 آبان 1391

عکسهای تولد ارمیا

از اونجایی که بعضی از مهمونامون دیر رسیدن و ارمیا موقع بریدن کیک خسته شده بود و گریه می کرد، نتونستیم عکسای خوبی از اون لحظات بگیریم. بنابراین اکثر عکساش یا قبل از بریدن کیک هستش که اونم دسته جمعی و مناسب قرار دادن تو وبلاگ نیست و یا بعد از بریدن و خوردن کیک ( یعنی محو شدن کیک در عرض سه سوت ) می باشد. ارمیا در حال بازی با هدیه هایی که براش آوردن: کیک ارمیا قبل از انهدام : از اونجایی که سابجکت تولد ارمیا پرندگان خشمگین بود. من هم سعی کردم تمامی تزیینات رو با انگری برد انجام بدم: نوشته های روی تخم پرنده ها دست خط خودمه که مهمونام کلی به به و چه چه گفتن براش یه زمونی کنار این عکس پر از بادکنک بود. امان از...
22 مهر 1391

ارمیا خیلی ترسو شده

  این روزا گل پسرم خیلی ترسو و لوس شده، به طوریکه اگه در حال بازی باشه و من از کنارش بلند شم فوری گریه می کنه و به طرفم میاد. حق ندارم از کنارش تکون بخورم. باید حداکثر فاصلمون 2 متر باشه . حسابی من رو از کار و زندگی انداخته. نزدیک به دو هفته ای هم می شه که همش میاد و دستم رو میگیره و میکشه که پا شم و باهاش راه برم... خیلی بامزه راه میره بعضی وقتا هم که ذوق می کنه میدویه . با وجود اینهمه سلب آسایش همیشه عاشقشم . ارمیا! گل پسر شیرینم! فدای چشای نازت با اون صورت بانمکت عکس..... ارمیا پس از صرف غذا : ارمیا! به چی فکر میکنی مامان؟ ببین چه ناز خوابیده.................. وقتی پسرم خیلی شلوغ می کنه و خیس عرق می شه .....
5 شهريور 1391

آشپزی در کنار ارمیا

بدون شرح ... (فقط همین رو بگم که من زیر غدا رو کم می کنم و ارمیا زیاد می کنه و بعضی وقتا من منتظر جوش اومدن آب هستم و میبینم خبری نیست و بعد که چک می کنم می فهمم پسملی زیر کتری رو خاموش فرموده ) ...
4 مرداد 1391