واکسن 4 ماهگی
چهارشنبه هفته گذشته که یک روز برفی هم بود من ارمیا رو بردم تا واکسنش بزنن. هوا به شدت برفی بود و من مردد بودم که ارمیا رو ببرم یا نه. و از اونجایی که مرکز بهداشت درست روبروی خونمونه، تصمیم خودم گرفتم و پسمل آماده کردم و یه پتو هم پیچیدم دورش و بردمش. وقتی سوزن وارد پای ارمیا شد یه هو چشاش گرد شد و به هنگام تزریق واکسن جیغ کشید و گریه کرد. بچم یه ان نفسش بند اومد. دلم براش کباب شد. شب اول حدود ساعتهای ٢ نیمه شب بود که ارمیا با گریه شدید بیدارمون کرد و وقتی بغلش کردم داغ داغ بود. تا صبح نشستم بالا سرش و با دستمال مرطوب دست و پا و پیشونیش خنک کردم و مرتب دمای بدنشم اندازه می گرفتم. خلاصه که دو روز پسملی ناخوش بود و منم پرستار تمام وقتش. بعد از دو روز دیگه خودمم داشتم مریض می شدم. واقعا تو این شرایط آدم قدر مادرش رو می فهمه. مامانی دوستت دارم و عاشقتم و حاضرم تمام درد و غمت رو به جون بخرم
عکس ارمیا قبل از واکسن:
بعد از واکسن:
راستی ما جمعه رفتیم خونه خاله معصومه(خواهر خودم). خیلی خوش گذشت. خاله اینا یه بی ام و ٢٠١١ خریده بودن. عجب ماشینیه تووووووووووووووووووپ. از اونجایی که پسملم یک ماه می شد که خونه ی خالش نرفته بود، همش در و دیوار و نگاه می کرد:
بچم احساس غریبی می کرد: