ارمیا و قطره آهن
واااااااااااااااااااااااااای از دستت ارمیا. با هر کلکی که بگی دارم بهت قطره می دم. قورت نمی دی که نمی دی. امروز به توصیه یکی از دوستان با سرنگ ریختم تو گلوت، نصفش رو ریختی بیرون و نصف دیگش رو ته پلوت نگه داشته بودی و همش گریه می کردی. انقدر مسخره بازی برات در اوردم تا بالاخره قورت دادی. ولی کار به همین جا ختم نشد چون درست پانزده دقیقه بعدش که داشتی شیر می خوردی همرو به همراه شیر بالا آوردی و تموم تخت لباس من و خودت و سر و گوش و ... کثیف شد
من هم که از فردای واکسن زدن تو به علت کم خوابی و عدم استراحت حداقل سرما خوردم. این روزا حسابی کلافه و قاطیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی