ارمیا می گه آبا...بابا
سلام عسل مامان
عزیزم می دونم که خیلی باهوشی. از چشات معلومه. مامانی من، تقریبا وقتی ٥ ماه و ١٥ روزت بود برای اولین بار گفتی ماما، بابا، آبا. اینو چند بار تکرار کردی و وقتی برای خاله تعریف کردم دیگه نگفتی. تا هفته گدشته، یعنی ٦ ماه و ٢ روزگی که دیگه همش می گی بابا، آبا. امروزم به خاطر مامانی گفتی ماما. فدای ماما گفتنت شیرینم.
این روزا داری سعی می کنی که سینه خیز بری. غلت می زنی هوارتا. دندونای مثل برفتم دارن هر روز بیشتر خودشون رو نشون می دن. (دو تا دندون خوشگل از یایین درآوردی) . وقتی می خندی با اون دندونا خیلی خوردنی تر می شی.
چند تا عکس جدید از کارای ارمیا:
ارمیا بعد از حمام:
پسملی کلی غلت زده تا برسه به جلو مبلی و پاهاشو بذاره لابه لای پایه هاش:
ارمیا کلی غلت زده . مابقی رو سینه خیز رفته تا به عروسکاش برسه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی